پاک و طاهر شدن. شسته شدن. غسل داده و پاکیزه شدن: تا نمازی نشود دیدۀ من بنده به اشک عشق دستوری ندهد که کنم در تو نگاه. اثیر اخسیکتی. شستند بسی ز چاره سازی پیراهن ما نشد نمازی. نظامی
پاک و طاهر شدن. شسته شدن. غسل داده و پاکیزه شدن: تا نمازی نشود دیدۀ من بنده به اشک عشق دستوری ندهد که کنم در تو نگاه. اثیر اخسیکتی. شستند بسی ز چاره سازی پیراهن ما نشد نمازی. نظامی
فرود آمدن. از بالا به پائین آمدن. (ناظم الاطباء) ، از جانب خدا وحی برپیغمبر فرستاده شدن. (ناظم الاطباء) : کی به وی کتاب و شریعت نازل شده است. (سندبادنامه ص 7). انداختی به چهرۀ پرنور خود نقاب نازل به شأن حسن تو شد آیۀ حجاب. آرزوی اکبرآبادی. ، پست شدن. فرود آمدن: زمین بوسید و گفت قدر بلند سلطان بدین قدر نازل نشدی. (گلستان) ، نازل شدن بها و قیمت، کم شدن نرخ و بها از قیمت اصلی. (آنندراج). کم شدن. پائین آمدن. ارزان شدن
فرود آمدن. از بالا به پائین آمدن. (ناظم الاطباء) ، از جانب خدا وحی برپیغمبر فرستاده شدن. (ناظم الاطباء) : کی به وی کتاب و شریعت نازل شده است. (سندبادنامه ص 7). انداختی به چهرۀ پرنور خود نقاب نازل به شأن حسن تو شد آیۀ حجاب. آرزوی اکبرآبادی. ، پست شدن. فرود آمدن: زمین بوسید و گفت قدر بلند سلطان بدین قدر نازل نشدی. (گلستان) ، نازل شدن بها و قیمت، کم شدن نرخ و بها از قیمت اصلی. (آنندراج). کم شدن. پائین آمدن. ارزان شدن
سخن چینی کردن. سخن چین شدن. عیبجویی کردن و طعنه زدن. رجوع به غماز شود: مشو غماز کس نزدیک شاهان بترس آخر ز آه بیگناهان. ناصرخسرو. ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز وگر نه عاشق و معشوق رازدارانند. حافظ
سخن چینی کردن. سخن چین شدن. عیبجویی کردن و طعنه زدن. رجوع به غماز شود: مشو غماز کس نزدیک شاهان بترس آخر ز آه بیگناهان. ناصرخسرو. ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز وگر نه عاشق و معشوق رازدارانند. حافظ
نازک شدن گوشت، ترد و زودپز شدن آن بعلاج، مانند در برف و یخ نهادن یا در ماست و امثال آن خوابانیدن آن یا برگ انجیر یا انجیر نارس در دیگ گوشت کردن یا پاشیدن گرد انجیر خام خشکانیده بر آن، و امثال آن. (یادداشت مؤلف). لغومه. (تاج المصادر بیهقی). و نیز رجوع به نازک شود
نازک شدن گوشت، ترد و زودپز شدن آن بعلاج، مانند در برف و یخ نهادن یا در ماست و امثال آن خوابانیدن آن یا برگ انجیر یا انجیر نارس در دیگ گوشت کردن یا پاشیدن گرد انجیر خام خشکانیده بر آن، و امثال آن. (یادداشت مؤلف). لغومه. (تاج المصادر بیهقی). و نیز رجوع به نازک شود
پاک کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). شستن. تطهیر کردن. آب کشیدن. پاکیزه کردن. غسل دادن: تا بر کف پای تو تواند مالید دل را همه شب دیده نمازی می کرد. عسجدی. و اگر این مقیم را دسترس آن باشد که وی را جامۀ نو سازد تقصیر نکند و اگر نباشد تکلیف نکند همان خرقۀ وی را نمازی کند تا چون از گرمابه برآید درپوشد. (کشف المحجوب). گوزنی که با شیر بازی کند زمین جای قربان نمازی کند. نظامی. و جامه پاره های کهنه برچیدندی و نمازی کردندی واز آن ستر عورت ساختندی. (تذکرهالاولیاء ج 2 ص 294). هرچ آن شود پلید نمازی کنند از آب آب ار شود پلید نمازیش چون کنند. امیرخسرو (از آنندراج). من اینجا جامه ها کردم نمازی خجندی گر ز رومی شست دفتر. نظام قاری. دلا به خون دگر دامنی نمازی کن در آب دیدۀ من خیز و آب بازی کن. علی قلی بیگ (از آنندراج). ، صاف نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). از آلایش پاک داشتن. سره کردن. (فرهنگ فارسی معین) : نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ار نه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 214)
پاک کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). شستن. تطهیر کردن. آب کشیدن. پاکیزه کردن. غسل دادن: تا بر کف پای تو تواند مالید دل را همه شب دیده نمازی می کرد. عسجدی. و اگر این مقیم را دسترس آن باشد که وی را جامۀ نو سازد تقصیر نکند و اگر نباشد تکلیف نکند همان خرقۀ وی را نمازی کند تا چون از گرمابه برآید درپوشد. (کشف المحجوب). گوزنی که با شیر بازی کند زمین جای قربان نمازی کند. نظامی. و جامه پاره های کهنه برچیدندی و نمازی کردندی واز آن ستر عورت ساختندی. (تذکرهالاولیاء ج 2 ص 294). هرچ آن شود پلید نمازی کنند از آب آب ار شود پلید نمازیش چون کنند. امیرخسرو (از آنندراج). من اینجا جامه ها کردم نمازی خجندی گر ز رومی شست دفتر. نظام قاری. دلا به خون دگر دامنی نمازی کن در آب دیدۀ من خیز و آب بازی کن. علی قلی بیگ (از آنندراج). ، صاف نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). از آلایش پاک داشتن. سره کردن. (فرهنگ فارسی معین) : نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ار نه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 214)
پاک کردن (جامه و غیره) تطهیر: دانشمند گفت: جامه ها نمازی کنیم و کفنها که باب بر آورده ایم در گردنهااندازیم، از آلایش پاک داشتن سره کردن: نمازت را نمازی کن بهفت آب نیاز ارنه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. (خاقانی)، نماز گزاردن: خدای تو جهانی پر فرشته همه از فیض روحانی سرشته فرستاد اینت لطف کارسازی که تا کردند برخاکم نمازی. (اسرارنامه عطار) مقابل نا نمازی
پاک کردن (جامه و غیره) تطهیر: دانشمند گفت: جامه ها نمازی کنیم و کفنها که باب بر آورده ایم در گردنهااندازیم، از آلایش پاک داشتن سره کردن: نمازت را نمازی کن بهفت آب نیاز ارنه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. (خاقانی)، نماز گزاردن: خدای تو جهانی پر فرشته همه از فیض روحانی سرشته فرستاد اینت لطف کارسازی که تا کردند برخاکم نمازی. (اسرارنامه عطار) مقابل نا نمازی